حرفهایی برای نگفتن
هر کس توتمی دارد توتم من قلم من است
خانـ ه ♥ لینـ ک ♥ ایمیـ لـ ♥ پروفایـ لـ ♥ طـراح
سلام دوستان محترم خیلی خوش اومدید چارلی چاپلین میگوید: اگرهمزمان دو نفر را دوست داشتید،نفر دوم را انتخاب کنید چون اگرنفر اول را واقعا دوست داشتید،هیچ وقت به نفر دومی فکرنمیکردید...
رفتم پیش خدا : بهش گفتم : اونی که میخوامشو بهم بده 5 سال از عمرم کم کن گفت : نمیشه گفتم : 10 سال کم کن گفت : نمیشه گفتم : 15 سال کم کن گفت : نمیشه گفتم : خدا جون کل عمرمو میدم یک روز زنده بمونم اما کنار عشقم خدا بغض کرد و گفت : لعنت به قانون ادما " نمیخوادت " دلم پراست!!! انقدر پر... که گاهی اضافه هایش ازگوشه ی چشمانم می چکد!!! موضوع انشا:میخواهید چه کاره بشوید؟ معلم.....و اعتراف می کنم از همه تکان دهنده تر انشائ یک دختر 10 ساله بود که نوشته بود: " می خواهم فـا.حـشــه بشوم " . شاید اولین باراست که یک دختر بچه ده ساله چنین شغلی را انتخاب کرده است... از متن انشاء: ..... خوب نمی دانم که فـا.حـشــه هاچه کار می کنند ولی به نظرم شغلخوبی است. خانم همسایه ما فـا.حـشــه است .این رامامان گفت . تا پارسال دلم می خواستمثلمادرم پرستار بشوم . پدرم همیشهمخالف است . حتی مامان هم دیگر کارنمی کند .منهم پشیمان شدم . شاید اگر مامان هممثل خانم همسایه بشود بهتر باشد اوهمیشهمرتب است . ناخن هایش لاک دارند وهمیشه لباس های قشنگ می پوشد . ولیمامانهمیشه معمولی است. مامان خانم همسایه را دوست ندارد. بابا هم پیش مامان می گوید خانم خوبی نیست. ولی یک بار که از مدرسه بر می گشتمبابا از خانه آن خانم بیرون آمد. گفت ازشسوال کاری داشته . بابای من ساختمان می سازد . مهندس است . ازشپرسیدم یعنیفـا.حـشــه ها هم کارشان شبیه مهندسهای ساختمان است ؟ خانم همسایه هنوز دم در بود. فقط کله اش را می دیدم . بابا یکیزد در گوشم ولی جوابم را نداد . منکهنفهمیدم چرا کتکم زد . بعد من رافرستاد تو و در را بست. ... من برای این دوست دارم فـا.حـشــهبشوم چون فکر می کنم آدم های مهمیهستند. مامان همیشه می گوید که مردها بهزن ها احترام نمی گذراند .ولی مردها همیشه بهخانم همسایه احترام می گذارندمثلا همین بابای من . زن ها همهمیشه با تعجبنگاهش می کنند ، شاید حسودی شان میشود چون مامانم می گوید زنها خیلیبه همحسودی می کنند . خانم همسایه خیلیآدم مهمی است . آدم های زیادی بهخانه اش میآیند . همه شان مرد هستند . برای منخیلی عجیب است که یک زن رئیس اینهمه مردباشد. بعضی هایشان چند بار می آیند. بعضی وقت ها هم این قدر سرش شلوغاست که جلسههایش را آخر شب ها تو خانه اشبرگزار می کند . همکار هایش اینقدردوستش دارندکه برایش تولد گرفتند . من پشت دربودم که یکی از آنها بهش گفت تولدتمبارک. بابا می خواست من را ببرد پارک ،بهش گفتم امروز تولد خانم همسایهاست . گفت میدانم . آن روز من تصمیم گرفتمفـا.حـشــه بشوم چون بابا تولد مامان راهیچ وقت یادشنمی ماند. تازه خانم همسایه خیلی پول در میآورد . زود زود ماشین هایش را عوضمی کند. فکر کنم چند تا هم راننده داشتهباشد که می آیند دنبالش . این ور وآن ور میبرند ... من هنوز با مامان و باباراجع به این موضوع صحبت نکردم. امیدوارمبابا مثل کار مامان با کار من هممخالفت نکند" ..... سلام جعفر ممنونم ازت که اومدی تو وبلاگم اگه دوست داری میتونم برا خودت هم وبلاگ درست کنم هم اینکه بت یاد بدم که چطور میشه وبلاگ ساخت کسی چه میداند در روزی که با همه بودن ضرر دارد! تنهایی رو بخر! حتی اگر به قیمت پیر شدن باشد! این كه حسین (ع) فریاد میزند:آیا كسی هست كه مرا یاری كند و انتقام كشد؟ «هل من ناصر ینصرنی؟» مگر نمی داند كه كسی نیست كه او را یاری كند و انتقام گیرد؟ این سؤال، سؤال از تاریخ فردای بشری است و این پرسش از آینده است و از همه ماست. دکتر علی شریعتی حسین (ع) یک درس بزرگتر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمهتمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. مراسم حج را به پایان نمیبرد تا به همه حجگزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه خدا، با خانه بت، مساوی است. بــــــــه حـــــــراج گذاشــــــــــته شده اســـت میـــگویـــــــند دوستــــت دارم جـــــــایی ازصمیم قلـب ماه را دوست دارم به خاطر اینکه بین این همه سیاهی تو تنهایی خودش سفید مانده است هستند کسانی که از شدت دلتنگی به کما رفته اند ... حرف نمیزنند ... پسری دختر زیبایی را دید شیفته اش شد چند ساعتی تو خیابون قدم میزدن که یهو یه بنز گرون قیمت جلوی پاشون ترمز زد دختره به پسره گفت خوش گذشت ولی نمی تونم همیشه پیاده راه برم بای!!!! نشست تو ماشین .راننده بهش گفت ببخشید برید پایین من راننده این اقا هستم.....
برای خودت زندگی کن کسی که تو را دوست داشته باشد با تو میماند، برای داشتنت میجنگد... اما اگر دوستت نداشته باشد، به هر بهانه ای میرود.... مردی نزد پزشک رفت و از غم بزرگی که در دل داشت برای دکتر تعریف کرد. دکتر گفت:به فلان سیرک برو،انجا دلقکی هست انقدر تورا میخنداند تا غمت یادت برود. مرد لبخند تلخی زد و گفت:من همان دلقکم بچه که بودم از خدا میخواستم که دوچرخه به من بدهد ولی الان که بزرگ شدم دیدن فایده ندارد گفتم ی دوچرخه بدزدم وبعد از خدا بخواهم منو ببخشد گاهی هیچکس نیست تا باهاش درد دل کنیم .... گنجشکی با عجله و تمام توان به آتش نزدیک می شد در این نزدیکی چشمه آبی هست و من مرتب نوک خود را پر از آب می کنم و آن را روی آتش می ریزم ... سلام به همنفس خانم من همیشه سعی کردم با هیچکسی مشکل نداشته باش همیشه دوست دارم هیچکسی رو ناراحت نکنم بعضی وقتا اگه به خاطر اینکه من اذیت نشم چون کسیرو ناراح میکنم از حق خودم میگذرم چون هیچ وقت دوست ندارم کسی از من ناراحت بشه من فک کردم با این کارام بتونم بش وانمود کنم به کارش اشتباهه ولی میبنم هیچ عکس العملی نداره باشه من کاملا با رفتارش موافقم ولی میدونم هیچ جوابی نداره نوکر همه عزیزان هستم در ضمن من کار بدی نکردم همه شخصیت منو میشناسن حتی خود خودت بعضی وقتا ادم از ان دسته از چیزهای بد دیگران ابراز انزجار میکند که در خودش وجود دارد نه اتیش نگرفته ام فقط میسوزد گلویم برای حرفایی که نشد بزنم گوش هایم تیر میکشد از شنیدن جمله هایت گونه هایم کبود شده از ضربات بیخیالی ات ذوب شده ام از نگاه های سردت راستی،دنیایت بی من چی شکلیست؟
سلااااااااااااااام به همه عزیزانی که تو این وبلاگ برا من عزیزن و میدونن که من با انها شاد بودم
حکــــم اعــدام بود ... اعدامـــی لــحظه ای مـــکث کــرد و بـــوسه ای بر طنــاب دار زد..... دادســتان گفت : صـــبر کنید آقــای زنــــدانــی این چــــه کـــاریست ؟! زنــدانی خـــنده ای کــرد و گفت : بیچـــاره طـــناب نــمیزاره زمـــین بیفتم ولی آدم ها بدجـــور زمــینــم زدن ! نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از اهل زمینم خوب میدانم که گل در عقد زنبور است ولی پروانه را هم دوست میدارد سلام دوستان عزیز من دیگه وبلاگمو اپ نمیکنم این تصمیمیه که یکی ازکاربرای رومم به من کرد منم به احترام خودش که برام خیلی عزیزه دیگه این وبلاگو اپ نمیکنم تا خودش به من اجازه بده فقط ی چیز مونده بگم من این وبلاگو برا کسی ساخته بودم که همه دنیای من بود و تا الان دوسش دارم و تا اخر عمرم دوسش خواهم داشت من میدونم که خودش میاد این وبلاگو میبینه و نظر نمیده ولی اشکال نداره همین که وبلاگمو میبینه برام ارام بخشه دیوونه من دیوونتم اینو خودتم میدونی!!!!!
نه ... نه
گریه نمیکنــــم یک چیـــزی رفته توی چشمم!
به گمـــانم... یک خاطـــــــــــره است...
برچسبها: سیب,
سیاهی لبهایم
ازسیگارو
قلیون نیست
لبهایم عزادار
حرفهای نگفته
دلم است...
حرفهایم گاهی
طعم تلخی دارند
مثل عطر ِ خوش ِ
روی پیرهنت…
شاید روزی برعکس انتظارم
به حال این روزهایم گریستم!
در وصــــــــف نیامدنت ســـــــــــــروده ام !
و اگر یــــــــــک روز ناگهـــــــــــان ناباورنه ســــــــر برسی
...
دســـــــــت خالی ,حیرت زده
از شاعر بودن استعفا خواهم داد!
نقــــــاش میشوم
تا ابدیت نقش پرواز را
بر میله های تمام قفس های دنیـــــــا
خواهـــــــم کشید.
ایـــــــــن روزهـــــــــا دوســـــــــتــــــــ داشتــــــــن
همـــــه بــــه همـــــ ، بـــــی بهــــــــانه
برای همـــــــــین اگـــــــر روزی
کســــــی
گفتـــــــ دوستـــــــــت دارم
راه می روند ...
نفس میکشند ...
ولی چیزی حس نمیکنند !
فقط فکر میکنند و
فکر میکنند و
فکر میکنند ...!
برچسبها: سیب,
چه حس قشنگیه وقتی میشی محرم دل یکی
یکی که بهش اعتماد داری
بهت اعتماد داره
از دلتنگی هاش برات میگه
از دلتنگی هات براش میگی
آروم میشه
آروم میشی
حسی که هیچ وقت به تنفر تبدیل نمیشه
دلت میخواد با یکی حرف بزنی ..... درد دل کنی
اونوقت یه چیزی ته دلت بهت میگه :
با اونی که اون بالاست حرف بزن
ناخود آگاه رو میکنی سمت آسمون
میگی خدایا ................
برچسبها: سیب,
و برمی گشت !
پرسیدند :
چه می کنی ؟
پاسخ داد
گفتند :
حجم آتش در مقایسه با آبی که تو می آوری بسیار زیاد است
و این آب فایده ای ندارد
گفت :
شاید نتوانم آتش را خاموش کنم ،
اما آن هنگام که خداوند می پرسد :
زمانی که دوستت در آتش می سوخت تو چه کردی ؟
پاسخ میدم :
هر آنچه از من بر می آمد
برچسبها: سیب,
برچسبها: توتم,
طراح : صـ♥ـدفــ |